Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «اقتصاد آنلاین»
2024-05-02@09:18:53 GMT

اعمال لیله الرغائب و فضیلت شب آرزوها

تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۲۹۷۳۷۳

‍‍‍‍‍‍

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران، سید حمید ناصری، درباره فلسفه شب لیله الرغائب گفت: هر سال اولین شب جمعه ماه رجب لیله الرغائب است. همان گونه که از نام لیله الرغائب مشخص است «لیل» در زبان عربی به معنای شب است؛ رغائب هم جمع کلمه رغیبه است.

برای رغیبه دو معنی گفته‌اند که یکی به معنای میل، رغبت، کشش و جاذبه داشتن است؛ اگر این معنا را در نظر بگیریم یعنی لیله الرغائب به معنای شبی است که کشش‌ها، انعطاف‌ها و میل‌ها به سمت خداوند است و انسان‌ها به خداوند متعال شوق زیادی دارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

برای همین است که زیاد عبادت می‌کنند.

به گفته این کارشناس مذهبی، یک معنای دیگر  لیله الرغائب به معنای عطا و بخشش است که اگر این معنا را هم در نظر بگیریم، این شب به معنای این است که چون عطا و بخشش خداوند زیاد است، ما دعا و آرزو می‌کنیم.

به گفته سید حمید ناصری اعمال لیله الرغائب با آرزو کردن منافاتی ندارد، اما اینکه تمام این شب را در دایره آرزوهایمان قرار دهیم، اعمال مهم این شب را انجام نداده ایم.

گفتنی است؛ در شب جمعه اول ماه رجب یک نماز دوازده رکعتی بین نماز مغرب و عشا باید اقامه شود به این شکل که شش نماز دورکعتی خوانده می شود.

هر دو رکعت به یک سلام ختم  و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.

چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر ((اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.))گفته شود. پس از سر بر داشتن سجده، هفتاد بار ذکر ((رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ))گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذکر ((سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ))گفته شود.

در اینجا می‌توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. در فضیلت چنین نمازی روایت شده است که وقتی فردی چنین نمازی را می‌خواند روز قیامت اجازه دارد هفتصد نفر از خانواده و خویشان خود را شفاعت کند و در شب اول قبر چنین فردی که این نماز را اقامه کرده می‌بیند یک انسان خوش بو، خوش چهره و خوش کلام در مقابلش حاضر می‌شود و به او می‌گوید من همان نمازی هستم که درلیله الرغائب بین نماز مغرب و عشا خوانده‌ای اکنون آمده ام و در خدمت تو هستم و به تو کمک می‌کنم. البته شفاعت در صورتی خواهد بود که حق الناس در اعمال کسی نباشد.

حضرت رسول (ص) هنگامی که فضیلت ماه رجب را برای اصحاب خود بیان می‌کردند، درباره‌ «لیلة الرغائب» فرمودند:«از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید که فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» نامیده اند.»

ثواب نماز شب لیله الرغائب

پیامبر اکرم (ص) در فضیلت این نماز می‌فرماید: کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می‌فرستد. پس او به آن فرد می‌گوید:‌ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت می‌پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و کلامی شیرین‌تر از کلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو به مشامم نرسیده است. آن زیباروی پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.

اعمال شب لیله الرغائب

مهم‌ترین عمل «لیلة الرغائب» به جا آوردن ۱۲ رکعت نماز است؛ روز پنجشنبه اوّل آن ماه را روزه می‌گیرید، چون شب جمعه داخل شود ما بین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز می‌گذاری، هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یک مرتبه حمد و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده‌ مرتبه «سوره توحید» مى‌‌خوانى و هنگامى که از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى گویى:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ].

خدایا! بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست

سپس به سجده مى‌ روى و هفتاد مرتبه می‌گویى:

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ

پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح

آنگاه سر از سجده بر مى ‌دارى و هفتاد مرتبه مى‌ گویى:

رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ

پروردگارا! مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مى‌ دانى بگذر، تو خداى برتر و بزرگترى.

دوباره به سجده مى‌ روى و هفتاد مرتبه مى‌ گویى:

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ

پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح

سپس حاجت خود را مى‌ طلبى که به خواست خدا برآورده خواهد شد.

امید آن است که در پایان این نماز، محتاجان به دعا را فراموش نکنید.

به همین بهانه، شما مخاطبان محترم می‌توانید آرزو‌های  خود را در بخش نظرات همین گزارش مطرح کنید.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان این مطلب برایم مفید است بلی ۰ نفر این پست را پسندیده اند لینک کوتاه لینک کپی شد ماه رجب شب آرزوها لیله الرغائب حمید ناصری بازارچه آنلاین گوشی موبایل گوشی ال جی گوشی اپل، آیفون گوشی آنر اخبار مرتبط نماز لیلة الرغائب را چگونه باید خواند؟ دیه از ۲۸ اسفند ۳۳درصد افزایش می‌یابد ارسال نظر

قیمت مسکن صرافی ارز دیجیتال خرید ارز دیجیتال تحلیل بیت کوین نقشه مترو تهران تقویم ۱۴۰۰ شرایط فروش خودرو ثبت نام ایران خودرو ثبت نام سایپا نمودار تغییرات قیمت طلا . ارز . شاخص بورس آخرین خبر ها اعمال لیله الرغائب و فضیلت شب آرزوها خبر خوب از افزایش پرداخت وام های فوری فعالیت دویچه‌وله در روسیه ممنوع شد فردا بیشتر استان ها بارانی هستند بایدن: رهبر داعش انتحار کرد تا شب عید هم وام پرداخت می کنیم اختلاف عجیب ۷۷هزار تومانی در قیمت گوشت قرمز! هر روز در سیاره مشتری چقدر طول می‌کشد؟ بنای دولت تسهیل دسترسی مردم به دستگاه‌ها و خدمات دولتی است چانه زنی‌ برای حقوق ممنوع محدودیت کلمات برای توییت گذاشتن برداشته شد دستگیری اعضای باند جعل مدرک تحصیلی دانشگاه آزاد پادکست منهای اقتصاد گزیده خبرها ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ چرا «دوقلو‌های منظومه شمسی» هم رنگ نیستند؟ جدید ترین ماشین های لباسشویی چند؟ (جدول) ۵ خبر مهم اقتصادی ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ قیمت کوییک از پراید ارزان تر شد (جدول) زیباترین خودرو برقی دنیا + فیلم فدرال رزرو ترمز اقتصاد آمریکا را می‌کشد؟ بهای اجاره خانه در محله نامجو قطر ۲۰۲۲ - وی ای آر از مد افتاد! سفر به سوریه ارزان شد آل کثیر در تمرین پرسپولیس چه کرد؟ ایران از بزرگ‌ترین مشتریان گندم روسیه اطلاعیه جدید وزارت راه برای متقاضیان مسکن حمایتی بازگشایی دانشگاه‌ها توسط طالبان سهمیه صادرات سیب‌زمینی تکمیل شد تایید برقراری صادرات گاز ایران به ترکیه مراسم اهتزاز پرچم ایران و کره جنوبی + فیلم جزییاتی از بلیت‌فروشی جشنواره تئاتر فجر در پیک ششم کرونا جزیره لاهیجان برای استفاده مردم آزاد شد چرا بایدن ایران را آزاد گذاشته است؟ قانون درباره «چندهمسری» چه می‌گوید؟ شانس بالای توافق از دیدگاه وال‌استریت ژورنال تلاش دولت برای تحقق رکورد ۴۵ میلیارد دلاری صادرات تا پایان سال کارایی ماسک FFP۲ در شرایط متفاوت چگونه است؟ وعده جدید نماینده مجلس برای اجرایی شدن رتبه بندی معلمان! قیمت طلا و سکه چشم انتظار توافق جریمه وسایل نقلیه فاقد بیمه نامه شخص ثالث بخشیده می‌شود با حکم رییس‌جمهور اعضای حقیقی شورای اجرایی فناوری اطلاعات منصوب شدند داستان سردار در آلمان برای قرارداد با لورکوزن + فیلم تور تفلیس گرجستان چند؟ (جدول) اومیکرون در کشور می تازد قسمت اول؛ سیاست خارجی ایران در میانه شرق و غرب دستمزد ۲ بار در سال افزایش یابد تعرفه گاز چقدر افزایش می یابد؟ قتل سرکرده داعش توسط آمریکا اعلام زمان ویرایش اطلاعات متقاضیان مسکن ملی با ۳۰ میلیون چه موبایلی بخریم؟ (جدول) مالیات خانه های پردیس شامل چه کسانی می شود؟ DokwxNAm2RGmAAYq(1)-svg حوزه های پوشش خبری صفحه نخست  اقتصاد کلان  مسکن  طلا و ارز  خودرو  بورس  بیمه  بازرگانی  انرژی  صنعت  شهر  فناوری شبکه های اجتماعی  درباره ما  تماس با ما آرشیو  تبلیغات اخبار بیمه

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و متعلق به

پایگاه خبری اقتصادآنلاین

میباشد و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است.

طراحی سایت خبری و خبرگزاری آسام

منبع: اقتصاد آنلاین

کلیدواژه: ماه رجب شب آرزوها لیله الرغائب حمید ناصری هفتاد مرتبه لیله الرغائب لیلة الرغائب شب جمعه ماه رجب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۲۹۷۳۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خبرنگاری که معلم شد

ایسنا/همدان من امروز روزگار معلمی را زندگی می‌کنم که یکی از بزرگترین مسئولیت‌های جامعه روی دوشش سنگینی می‌کند؛ مسئولیت تربیت و آموزش کودکانی که تک‌تک‌شان آجری هستند برای ساختن آینده این سرزمین.

اینکه هر روز باید دفترهای ۳۰ دانش‌آموز را ورق بزنم، در کتاب‌های نگارش‌شان بازخورد بنویسم، حواسم به دستخط‌شان باشد، جمع و تفریق فرآیندی را بارها و بارها روی تخته بنویسم و تمرین کنم. محور اعداد را با گچ روی زمین بکشم. یک سیب را در کلاس به چهار قسمت مساوی تقسیم کنم و کسر را توضیح بدهم. حواسم باشد وارد کلاس می‌شوند سلام دهند و در بزنند، به یکدیگر احترام بگذارند، در دعواهای بچگانه‌شان میانجی‌گری کنم، در پیدا کردن مداد و پاکنی که مدام گم می‌کنند، به آنها کمک کنم، با دل‌دردهای اول صبحشان همدردی کنم و با خوشحالی‌هایشان موقع گرفتن نمره خیلی خوب، بخندم. در یک روستای دور و محروم که فقط تا کلاس نهم مدرسه دارند، امید را در دلشان زنده نگه دارم. حواسم به زهرا باشد که پدرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادرش آنها رها کرده و رفته است طوری‌ که دانش‌آموزان دیگر احساس نکنند بین زهرا با آنها فرق می‌گذارم و در عین حال رفتار ترحم‌آمیزی نداشته باشم یا فاطمه که از همه فاصله می‌گیرد و آنقدر خجالتی است که با کسی دوست نمی‌شود. صبور باشم موقع اجازه‌های گاه و بیگاهشان برای خوردن آب و دستشویی رفتن یا با حرف‌های بی‌ربطشان موقع تدریس.

از ذوقشان موقع امضایی که به شکل پروانه و بادبادک در دفترهایشان می‌کشم، لذت ببرم و کیف کنم. از وضعیت خانوادگی تک‌تک‌شان مطلع شوم و به آنها بفهمانم که قالی‌بافی، فروشندگی، خانه‌داری و کشاورزی هم به اندازه پزشکی و مهندسی قابل احترام است و مهم نیست که پزشک باشی یا کشاورز؛ مهم این است که به اندازه توانت بتوانی وطنت را بسازی، حتی به اندازه یک آجر. اینها همه لحظه‌هایی از زندگی کاری یک معلم است و زندگی من امروز به شیرینی طعم نصف کلوچه‌ای است که زنگ تفریح با اصرار روی میزم می‌گذارند و می‌روند.

من فرنوش هستم، کسی که با تمام عشق و علاقه به سمت شغل شریف آموزگاری گرویده و تک تک روزها را با جان و دل نفس می‌کشم و پرودگار را شاکرم از بودن در جمعی که روحشان به لطافت باران بهاری است... 

حال می‌خواهم چند خاطره از روزهای معلمی‌ را برایتان بازگو کنم، خاطراتی ناب که توسط فرشته‌های زمینی‌ام رقم خورده و محال است از ذهنم خارج شوند.

مقنعه‌اش را جلوی آینه توی راهرو مرتب می‌کرد. کمی گشاد بود و هر چه جلو می‌آورد هنوز هم چند تار مو پیدا بود. چادر نماز دستم بود و داشتم به طرف نمازخانه می‌رفتم. همین که مرا در آینه دید، برگشت سمتم و گفت: «خانم، مقنعه مرا درست می‌کنی؟ هر کار می‌کنم نمی‌شود».

مقنعه را جلوتر آوردم کنارش را تا زدم و مرتب کردم. با هم رفتیم به طرف نمازخانه. بچه‌ها چادرهای گل گلی و سفیدشان را سر کرده بودند و منتظر بودند. چند نفری هم که چادر نداشتند، صف آخر ایستاده بودند. روز قبل گفته بودم فردا چادر رنگی بیاورید. بماند که نیم ساعت از وقت کلاس به اینکه چادر چه رنگی باشد؟ گل‌هایش سفید باشد یا صورتی؟ اگر چادر خواهرم باشد ایراد دارد؟ اگر نداشته باشم و مشکی سر کنم دعوا نمی‌کنید؟ و ... گذشت.

مقنعه‌ام را مرتب کردم و چادرم را سر کردم. همه دستشان رفت به مقنعه‌هایشان و جلو کشیدند. بعد چادر را سر کردند و ایستادیم برای اقامه نماز. چشمانشان برق می‌زد؛ به چادرهای یکدیگر نگاه می‌کردند و در مورد رنگ گل‌هایش نظر می‌دادند. هنگام شروع نماز صدای خنده‌های یواشکی و پچ‌پچ‌هایشان را از جلو می‌شنیدم، شاید این اولین‌باری بود که از صدای خنده و پچ‌پچ یک نفر در صف نماز ذوق می‌کردم. من می‌خواندم و آنها تکرار می‌کردند. این اولین‌بار بود که نماز خواندن را تجربه می‌کردند. هنوز به سن تکلیف نرسیدند اما خواندن یک نماز دو رکعتی را یاد می‌گیرند. از آن روز به بعد که کم‌کم یاد می‌گرفتند چگونه نماز بخوانند، بدون اینکه از آنها بخواهم چادر می‌آوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم.

زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایل‌اش را نصفه نیمه جمع کرد و کوله‌پشتی‌اش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچه‌ها از ته کلاس داد زد: «خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد.»
فهیمه دست‌پاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد، بلند شدم و به سمتش رفتم غلط گیر دستش بود. گفتم: «این را پدرش برایش خریده است. مال من نیست. البته نباید مدرسه بیاورد چون شما فعلاً با خودکار نمی‌نویسید پس نیازی به غلط گیر نیست.»

همه دوباره مشغول نوشتن تکالیف شدند، چند دقیقه گذشت و غلط گیر همانطور در دستانش بود. نگاهش را از من می‌دزدید و ایستاده بود تا زنگ بخورد و برود.
کنارش ایستادم و او را بیرون بردم. با هم حرف زدیم، اولش انکار کرد و می‌گفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: «دیگر تکرار نمی‌شود.»

روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای می‌خوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچه‌ها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچه‌ها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر می‌آوردند. یکی‌شان با داد و فریاد گفت: «خانم آبمیوه من را از توی کیفم دزدیده، رفته بود پشت حیاط مدرسه داشت آن را می‌خورد که دیدمش. مادرم صبح برایم خرید. من آبمیوه‌ام را می‌خواهم».

یک آبمیوه با طعم پرتقال دستش بود که تا نصفه خورده بود. صورت آفتاب سوخته‌اش که در بعضی قسمت‌ها رد مغز سیاه مداد روی آن بود، خیس شده بود؛ همین‌طور اشک می‌ریخت، سرش پایین بود و نگاهم نمی‌کرد؛ گفت: «خانم به خدا آبمیوه مال خودم است، صبح پدربزرگم برایم خریده.» آوردمش داخل دفتر از دستش عصبانی بودم، صدایم را بلند کردم. او به من قول داده بود. بعد از کلی بحث، معلوم شد که بله فهیمه آبمیوه را بدون اجازه و یواشکی از توی کیف دوستش برداشته بود.

پدر فهیمه وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات خانوادگی زیادی داشتند. با او حرف زدم، برای بار دوم قول داد که دیگر تکرار نمی‌شود. از او خواستم برای آینار که آبمیوه‌اش را برداشته یک جوری جبران کند. گفتم: «اگر چیزی نیاز داشتی به خودم بگو تا راه‌حلی برایش پیدا کنیم».

فردای آن روز که به مدرسه آمد یک کارت بانکی دستش بود. سرکلاس مدام ناخنش را می‌جوید و لب‌هایش را گاز می‌گرفت. تمرکز نداشت و حواسش این طرف و آن طرف بود. زنگ تفریح او را صدا کردم. صدایش می‌لرزید. نگذاشت حرف بزنم می‌دانست می‌خواهم چه بگویم. گفت: «خانم به خدا مغازه بسته بود. همین الان از این عمو حسن بگیرم؟ مغازه‌اش همینجاست روبروی مدرسه»، گفتم: «نمی‌شود از مدرسه بیرون بروی. فردا بخر»، گفت: «نه نه، امروز این کارت را دستم دادند فردا دیگر نمی‌دهند.» رفت اما مغازه آبمیوه نداشت به او گفتم: «با آینار حرف بزن و راهی پیدا کن تا برایش جبران کنی».

توی حیاط با هم راه می‌رفتند و دستشان را انداخته بودند دور گردن یکدیگر. آینار او را بخشیده بود و فهیمه هم دو تا بادکنک به او هدیه داده بود.

درسش نسبت به قبل اُفت کرده بود. لباس‌هایش نامرتب بود. مقنعه‌اش همیشه لکه داشت؛ دو سه روز بود که بعضی دفتر و کتاب‌هایش را جا می‌گذاشت. چند بار در کلاس با شعر و داستان درباره اهمیت پاکیزگی و نظافت شخصی گفته بودم اما فایده نداشت.

زنگ آخر که صدایش کردم و از او خواستم فردا با مادرش به مدرسه بیاید تا با او حرف بزنم، گفت: «خانم مادرم خانه نیست، رفته قهر. بعضی از کتاب‌هایم خانه است اما من می‌روم خانه پدربزرگ پیش مادرم. در خانه‌مان قفل است؛ نمی‌توانم بروم کتاب‌هایم را بیاورم».

گفتم: «خب پدرت کجاست؟» لبخند زد و گفت: «پدرم شیراز است، اصلاً خانه نیست. مادرم هم با عمو و پدربزرگم که با ما زندگی می‌کنند، دعوایش شد و رفت قهر».
بعدها فهمیدم پدرش مدتی در کمپ ترک اعتیاد بوده است.

یک روز با دمپایی آمد مدرسه. همه بچه‌ها دورش جمع شده بودند. زنگ تفریح صدایش کردم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «خانم با عجله آمدم مدرسه، برای همین دمپایی پوشیدم».

اما روز بعد هم دمپایی پوشیده بود و همینطور روز بعدش. همین که آمدم با او حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: «خانم راستش یک کتونی داشتم که به پایم تنگ شده، پایم را اذیت می‌کند، مجبور شدم دمپایی بپوشم. مادرم گفته فعلاً نمی‌توانم برایت کفش بخرم»...

اینها تنها بخشی از مشکلاتی است که یک معلم با آنها دست و پنج نرم می‌کند. معلمی که هر روز با یک مینی‌بوس ۴۰ کیلومتر راه را طی می‌کند تا «بابا آب داد» را برای ۲۳ دانش‌آموزی که چشم به راه آمدنش هستند و دم در مینی‌بوس ایستادند، مشق کند. معلمی که با غم و غصه‌های بچه‌هایش گریه می‌کند و با خنده‌هایشان می‌خندد. معلمی که گرچه کلاسش کوچک اما گرم است به گرمای تنور زنان روستایی. کلاس من شاید پروژکتور نداشته باشد اما آواز خوش پرندگان از حیاط مدرسه، برای بچه‌هایم یک ویدئو زنده است.

اینجا روستا است؛ شاید هیچ کدام از امکانات شهر را نداشته باشد، شاید کتاب‌هایمان را به زور در قفسه کوچک گوشه کلاس که حکم کتابخانه دارد، جا کرده باشیم و در کمد معلم همیشه باز باشد چون فقل ندارد، کلاس‌هایمان کوچک است آنقدر که نمی‌توانیم موقع املاء در کلاس قدم بزنیم و همه بچه‌ها را رصد کنیم و به زور از بین نیمکت‌ها رد می‌شویم، هم باید معلم ورزش باشیم، هم مربی بهداشت و هم معلم پرورشی. زنگ ورزش که می‌شود دنیای بچه‌هایم همان توپ کم باد و چند تا طناب است که با شوق به حیاط می‌برند اما من خوشحالم که در کنارشان هستم. خوشحالم از اینکه امسال در این نقطه از سرزمین همیشه سرافرازم ایران، ۲۳ دختر زیبا و معصوم هر روز چشم به راه جاده‌اند تا معلمشان از همان مینی‌بوس نارنجی پیاده شود و کیفش را دستشان بگیرند و به همان کلاس کوچک و گرم ببرند.

یکی‌شان برایم نوشته بود: «آرزوی معلم این است که ما درس بخوانیم، این طوری وقتی بزرگ می‌شویم، آدم موفقی می‌شویم و پیروز و سربلند زندگی می‌کنیم و به انسان‌های دیگر هم کمک و خدمت می‌کنیم.»

یادش بخیر، سال ۱۳۹۸ بود که از رشته شیمی در دانشگاه اراک فارغ‌التحصیل شدم و به ملایر برگشتم. عشق و علاقه‌ام به کار خبر و رسانه سبب شد از شهریورماه سال ۱۳۹۹ در ایسنا مشغول بکار شوم. اما اول مهر که می‌شد به شوق دیدن دانش‌آموزانی که با زحمت کیف مدرسه‌شان را حمل می‌کردند و با شوق برای آغاز سالتحصیلی جدید راهی مدرسه می‌شدند، قند در دلم آب می‌شد. نمی‌خواستم خبرنگاری را رها کنم اما ته دلم به مدرسه و کلاس گره خورده بود، بالاخره مهرماه ۱۴۰۰ به مدرسه رفتم و به عنوان معلم کلاس سوم مشغول بکار شدم. دو سال در مدرسه غیرانتفاعی، ضرب و تقسیم را در کنار بچه‌هایم درس دادم و مهرماه ۱۴۰۲، به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شدم و امسال در دبستانی خدمت می‌کنم. شاید اولش کمی برایم سخت بود این همه راه و سختی‌های روستا اما حالا با جرأت می‌گویم اگر هزار بار به عقب بازگردم هنوز هم همین روستا و همین مدرسه و همین دانش‌آموزان را انتخاب می‌کنم.

و حالا سه سال است که یک معلم شده‌ام، یک معلم خبرنگار و عشق معلمی‌ام با قلم خبرنگاری گره خورده است؛ به خود می‌بالم از اینکه پا جای قدم‌های فداکارانی چون حمیدرضا گنگوزهی، اکبر عابدی، حسن امیدزاده، کاظم صفرزاده، حمیده دانش و محمود واعظی‌نسب می‌گذارم. 

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • با توافق الاتحاد: بنزما به رئال بازگشت (عکس)
  • طریقه خواندن نماز شب و فضیلت آن
  • خبرنگاری که معلم شد
  • بازگشت مدافع چپ جنجالی به شهر آرزوها
  • طرز پخت پاچه گاو توسط سه پدربزرگ هفتاد ساله هندی (فیلم)
  • ارمغان روانشناسان و مشاوران، بهرورزی و فضیلت مندی در زندگی
  • فرصت انتقام برای گل‎گهر در حذفی مهیا شد
  • ارمغان روانشناسان و مشاوران، بهرورزی و فضیلت مندی در زندگی 
  • خسارت ۳.۲ میلیاردی سیل اخیر به تأسیسات پارک ملی هفتادقله
  • ۱۰ عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی به مرتبه استادی ارتقا یافتند